سکوت سرد سوختن ...

ساخت وبلاگ
طلوع و آسماني پوشيده از ابرهاي دلتنگي سرمايي را به ارمغان آورده در سردي احساس ها ، در خم پيچ کوچه هاي تنهايي لحظه ها..خزان رنگ هاي رؤيا ، ريزش برگهاي عمر زمان و سکوت سنگين برف که فله هاي اميد را پوشانده .. نغمه ي پرندگان به يغماي دلهره ها رفته  ... پنجره هاي بودني در دلتنگي آواها بسته شده و دستي پرده ي سکوت بر واژه ه اي دل انداخته تا در کنار شومينه ي يخ زده ي زمان ، مرگ احساس را به تماشا بنشيند .. در نجابت قامت بهار هجاي عشق به صد  تازيانه ي خاموشي مرام زمانه نبود  .. طنيين قدمهاي صبر بر سکوت جاده ي هراس در دل تاريکي و غربت ، بي خيالي به نگاه خيس باران ، معنايي بي مفهوم بود و شايد بهار بودنش محو شده در زمستان لحظه ها که  قانون دل نوشته بر نانوشته ها هم جواب اضطراب ثانيه ها را خاموشي نخواند.. آسمان دلتنگي هايش را واژه واژه عشق مي کند و بر دل نازک شب به آواي دل نواز ناودان مي نوازد .. دل کوير را به رغم  تمام خستگي هايش به محبت معنايي از عشق يک نگاه خيس مي بخشد .. گونهه اي سرو خميده در تنگناي زمان را لحظاتي به اشکي از هزاره ي فرياد همراه مي شود .. بر جوي نگاه سکوت سرد سوختن ......
ما را در سایت سکوت سرد سوختن ... دنبال می کنید

برچسب : نگاه خيس,نگاه خیس,نگاه خیس علیرضا روزگار, نویسنده : edaltangam9 بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 28 آذر 1395 ساعت: 2:05

 اين روزها بايد با يا کريم ها همراه شد و دانه دانه دلتنگي را در دامن سپيد احساس قلم خاموشي زد .. بانگ گلدسته ها ، صداي روضه ها ، بغض نداها و قدم هايي خسته از پيمودن که تکيه گاه صبر را در غربت جاده هاي انتظار مي جويند .. آسمان خاکستري نگاه ، ابرهاي دلتنگي و بارش چشمها بر سقف شکسته ي دل در زير چتر بسته ي پلکها ، قصيده ي دلتنگي زمانه است در ثانيه هاي سرد انتظار .. در غزل خواني پاييز ، در ريزش برگ برگ قافيه هاي ترانه ي خزان .. دلتنگي قطره قطره درياي دل را غرق در جنون خاموشي مي کند .. در پريشاني لحظه ها قاصدک رها، پرده ي خاموشي بر نگاه خورشيد اميد افکنده و پنجره ي بودن را به چار چوب سکوت حصار خاموشي زده ، تا پرستوي مهاجر گم کند آشيان مهر را و فراموش کند نشان آسمان آبي بهار را .. در سکوت پريشان شب ، دل به آواي باران بسپار، زمزمه هاي آرامش عاشقانه هاي قدمهاي خاطرات است که بر سقف بلند شهر فراموشي ،چکامه اي به يادگار نهاده و دل به زمين سکوت مي سپارد و راهي ديار غربت فاصله ها مي گردد .. امروز بريده و بريده با قلمي شکسته ، از نجابت باران در غربت ثانيه ها ، بند بند دل را به صد قافيه ي مه سکوت سرد سوختن ......
ما را در سایت سکوت سرد سوختن ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edaltangam9 بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 28 آذر 1395 ساعت: 2:05

ثانيه هاي انتظار ، سکوت شب را ربوده اند.. شب پره ها نور شمع را به چلچراغ فراموشي سپرده اند ..ماه در قفس برکه ي دل، قرار را از دست داده و ماهي هاي سفالي برکه ي فراموشي را نقش بر دلِ کوير مي زند ...تلخ خنده هاي پروانه ها ، تاب بي قراري مي دهد شاخه ي بيد مجنون روييده بر چشمه ي باران را .. انگار فصل تلخ غم است .. فصل  رويش فراموشي.. فصل خزان باورها.. فصل گم شدن صداقت ها .. سکوت روزهاي سرد را ترانه ي گذر جوي ، در هياهوي قدمهاي پرشتاب رهگذران بر گوش خار روييده بر جاده ي حسرت به صد آواي بي صدا فرياد مي زند .. هر صبح نگاره هاي خورشيد رنگ مي زند پرده ي خاکستري خيال را و گيسوان پريشان شب را در دست نسيم گذر ، آرام بافتي از ته رنگ اميد مي زند تا لحظاتي آرام گيرد قاب انديشه ي هراس و دل به شب بوي بهار بسپارد ... دير زمانيست نفس هاي بهار به اسارت نقش هاي ديوار رفته است .. .بالهاي ياس هاي سرگردان قيچي شده ، پرستوي مهاجر در مسير فردا گم شده ، و قناري حيران تقديرست که بودنش اسارت آزادي و رفتنش مرگ بودن است .. طوفان لحظه هاست که بيد مجنون را آشفته ي بهارکرده است ...   سکوت سرد سوختن ......
ما را در سایت سکوت سرد سوختن ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edaltangam9 بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 28 آذر 1395 ساعت: 2:05

روزها ، بي گذر درد مي گذرند .. فصل دلتنگي ها .. فصل خزان بهار .. غروب دل .. گنجينه ي خاک خورده .. سفالين هاي شکسته .. آيينه اي به انزوا نشسته .. تسبيح گم شده در سر گرداني دانه ها .... غزلهايي بي رديف .. قافيه هايي به هم ريخته .. اشک هايي که بر گوشه ي چشم منتظران در پشت درهاي بسته فرياد مي زند .. گلي در دستاني که لطافت بهار را گم کرده ، به انتظاري سخت خشکيده ... زخم هايي که از نگاه هاي خيره به سقفي سرد ، درد درون را به هزار فرياد به تصوير مي کشد .. فصل درد است ، فصل تحملي سخت .. عبور از پله هاي سر در گمي با عصايي از جان شکسته  .. دالان هاي اضطراب .. نورهايي از شبه هراس .. مي شکند در درد لحظه ها .. بايد قامت بهار باشد .. بايد ترنم باران بسرايد .. گوش کودک نالان ترانه ي اميد مي خواهد .. ملحفه هاي رنگ باخته ي خيال نا اميدي را بايد رنگ آبي طلوع فردا ببخشد .. در زمزمه هايي بايد هياهوهاي خسته را گم کند .. هواي تازه مي خواهد قلب فرو ريخته ي سپيدار .. شيشه ي شکسته .. خراشه هاي ترس .. طوفان دلهره بايد آوار درد ها را تحمل کند .. نگاه پريشان آفتاب از پشت ابرهاي انتظار، لبخند صبر را مي جويد&nb سکوت سرد سوختن ......
ما را در سایت سکوت سرد سوختن ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edaltangam9 بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 28 آذر 1395 ساعت: 2:05